آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

«بخش نخست»

اسلام رایج در قلمرو وسیعی از کشورها در هر ملتی ویژگی های بارز خود را بوجود آورد. این ناهمگونی های محلی بیش از همه در پیوند با ویژگی های زندگی عامیانه و بیشتر ناشی از نگهداشت عناصر باورهای پیش از اسلام بودند. اسلام آسیای مرکزی نیز از این نظر جدا نبود. اسلام به حد وفور سرشار از بازمانده های باورها و آیین های محلی باستانی است که در بین ملل گوناگون منطقه همانند و همسان نیستند. در میان بقایا و بازمانده های کیش های پیش از اسلام آسیای مرکزی شامانها مورد توجه زیادی است. شوربختانه این پدیده بقدری کمتر پژوهش شده که هنوز هم نیاز به مطالب صرفا توصیفی برای این امراست. به ویژه داده های کمی در مورد شامانیسم ترکمن در ادبیات وجود دارد (1). از آنجایی که آیین‌های شامانی هر ملت، همپا با ویژگی‌های مشترک در آسیای مرکزی، خودویژه و ناهمگون هستند، در هنگام ارائه داده‌های نوین، بهتر است این داده های توصیفی تنها برای یک خلق، با اشاره دقیق و ژرف نگرانه به منطقه و تعلق «قبیله ای» و کاربرد آن باشد. این مقاله بر اساس مطالب قوم‌نگاری میدانی است که توسط نویسنده مقاله از ترکمن‌ها (گروهی از گوکلن‌های، ناحیه «کارا-کالینسکی» ترکمنستان شوروی) مختومقلی اتراپ)در سال 1968 جمع‌آوری شد. طبق گزارش‌های مردم ، شامان‌ها مراسم خود را در منطقه «کارا-کالینسکی» در سالهای دهه 30 متوقف کردند. تنها منبع امروز ما، خاطرات کهن سالانی است که سال ها پیش اجرای مراسم شامان ها را خود تماشا کرده اند. این یک منبع بسیار ناقص و یک طرفه است. تقریباً هیچ چیز نمی توان از آن در مورد جنبه درونی و باطنی فعالیت شامانی بدست آورد. از این رو با توجه به این داستان ها، ما با اطمینان کامل نمی دانیم که خود شامان ها در مورد خود چه فکری می کرده اند، چگونه شامان بر مهارت های لازم برای حرفه خود تسلط یافته ، چگونه در طول جلسات اعمالی را انجام می داده که تخیل مخاطب را تحت تأثیر قرار می داده و غیره. اما داستان های شاهدان عینی ما را با آن سوی شامانیسمی که در ارتباط مستقیم با زندگی عامیانه بوده آشنا می کنند. شامانی در اینجا ظاهر می شود که توسط مردم دیده یا درک می شوند، بنابراین گزارش های افراد سالخورده و مسن به مطالعه ایده های عامیانه سنتی در مورد شامان ها و شامانیسم کمک می کند. شامان در میان گوکلن‌های ترکمن، مانند جاهای دیگر ترکمنستان، «پرخان» نامیده می‌شد. آیین خلسه که آیین اصلی شامانیسم است با کلمه «اویون»(بازی) مشخص می شد. به روایت قدیمی‌ها، در آغاز سده ما چهار پنج شامان در محل استقرار گوکلن‌های ترکمن (دره‌های رودخانه سومبار و چاندیر) این آیینها را بکار می بردند. معروف ترین آنها «چاری پرخان»، گوکلن است که از روستا«ساقار» بود. (ساقار اکنون بخشی از شورای روستای قارا-کل است).«چاری پرخان» در سالهای 1942-1943 در سن حدود 70 سالگی درگذشت و «آماندوردی پرخان» خوجه ای که در دره رودخانه «گورگن»زندگی می کرد در سالهای 1920-1930 به دره های «سومبار» و «چاندیر» میآمده است (چه زمانی وی فوت کرده است، معلوم نیست) (2). ظاهراً هر از گاهی به روستاهای ترکمن-گوگلن به دعوت اهالی محل «پرخانهایی» از جاهای دیگر دعوت می شدند. گزارش ها در مورد «پرخان چاری» ما را متقاعد می کند که شامان های ترکمن فقط به حساب حرفه خود زندگی نمی کردند. «چاری» نیز مانند هم روستاییانش به کشاورزی اشتغال داشته و خود در زمین خویش در کوهستان گندم برداشت می کرده است. ترکمن های گوکلن به شامان ها توانایی حدس زدن، آگاهی از ضرر و زیان و درمان بیماری های ناشی از ارواح شیطانی را نسبت می دادند (طبق باورهای رایج، فردی که توسط جن ها “ضربه” خورده است، دیوانه، فلج، آسیب دیده و لال می شد). فرد «آسیب دیده» (زیانلی) می توانست همچنین از طلسم یا جادوگری درآید. و در این موارد شامان ها موافقت می‌کردند که کمک کنند. ظاهراً شامان توانایی‌های غیرعادی خود را در سایه ارواح یاور، جن(جن،یا جن- ارواح) کسب می کرد که «ارتش» (قوشون) شامان را تشکیل می‌دادند و معمولاً به عنوان سواران مسلح نشان داده می‌شدند. آنها ظاهراً شامان را از آنچه دور از خانه اش رخ می دهد مطلع می‌کردند، آینده را پیش بینی میکردند و میگفتند که آیا شامان می تواند بیمار را درمان کند یا خیر. در صورت بیماری جدی، شامان مراسم خلسه مانند را ترتیب میداد. اعتقاد بر این بود که در طول این مراسم، “ارتش” پرخان با “ارتش” ارواح که به بیمار آسیب می رساند می جنگید. در صورت پیروزی جن های پرخان بر ارواح مقصر بیماری فرد ، بیمار بهبود می یافت و شامان جن هایی را که شکست خورده بودند به “ارتش” خود ملحق می کرد و قدرت خود را افزایش می داد.

از گزارشات قدیمی ها می توان دریافت که بسیاری از اندیشه های شامانیستی ظاهراً تحت تأثیر اسلام در باورهای ترکمن گم شده است. اولاً، گزارشگران تداوم و ادامه وراثت را برای کار شامانیستی واجب نمی دانستند; مثلا پدر «چاری پرخان» شامان نبود. ثانیاً، تصور کهن و باستانی درباره انتخاب یک شامان توسط ارواح بسیار ضعیف دنبال می شود. س. الییف (متولد 1898) ساکن شهر «غارری غالا» میگفت: “پرخان باید یک دستیار روح داشته باشد -” رفیق” (یولداشی بولمالی): “یک جوری باید با او ملاقات کند.” وی جزئیات بیشتری ارائه نکرد.«م. دووییوف» (متولد 1898، غاری غالا) داستان هایی در این باره شنیده که «چاری پرخان» که به آسیاب روستای مجاور می رفت، به نظر می رسید سواری را دیده که در جاده تنباکو می کشیده. چاری خواست سلام کند، دستانش را دراز کرد، اما او که تبدیل به آتش شده بود، ناپدید شد.. پس از آن، «چاری» به مدت چهل روز بیمار بود. او را به «بهردن» نزد «جهانگیرایشان» بردند. «جهانگیر ایشان» (از گروه شیوخ) (3) گویا خود «پرخانی» قوی و رئیس پرخانان (پرخان باشلیغی) بوده است. او مرشد (خلیفه) «چاری» شد و به او دعای خیر خواند (پاتا- فاتحه) .در داستان«غ.عاراتایف »متولد 1904، شهر غارری غالا)، آموزش شامانیستی برای نخستین بار به منصه ظهور می رسد. برای تبدیل شدن به یک «پرخان»، باید شاگرد، مرشد (خلیفه) و بعد یک «پرخان» شد. «پرخان» ها معتقد بودند که در میان ترکمن های «آتا» که در شن زارها زندگی می کردند بسیارند. خلیفه پس از تعلیم به شاگرد، به او دعای خیر (پاتا- فاتحه) می خواند. در حین تعلیم برخی از جن ها از شاگرد اطاعت نمی کردند. در آن صورت او به مرشد شکایت می کند و جن ها را مجبور می کرد که تابع شاگرد شوند. (در این میان، گزارشگران معتقد بودند که تعالیم شامانی با درک دانش کتابی ارتباطی ندارد: «چاری» که برای آنها شناخته شده بود، فردی بی سوادی بود). از نظر «ن.خدای بردیف»(متولد 1903، شهر غاری عالا)، یک قدیس مسلمان، شخصی را شامان کرده است. او گفت که با آموزش نمی توان «پرخان» شد. به عقیده او جایی در جنوب مکانی مقدس به نام «غارا قاپی» (در سیاه) وجود دارد. اگر قدیس به دیوانه ای که برای شفا به آنجا برده می شود دعای خیر کند(پاتا برسه، بیلینی باغلاسا)، آن شخص «پرخان» خواهد شد..«آ.قلیچ اف (متولد 1901، غارری عالا) نیز در داستان خود به لزوم وقف اشاره کرده است. او شخصاً «چاری پرخان» را می‌شناخت و یک بار از او می پرسد: «لشکرت را از کجا آوردی؟» شامان پاسخ می دهد: “از دختری نابینا در آرقاچ (منطقه ای که تقریباً با نواحی بهردن و قیزیل-آروات امروزی منطبق است. نویسنده). این دختر نابینا هست . او نیروهای زیادی دارد. از او گرفتم.» و می افزاید: در روستای شما فلان مرد و فلان زن وجود دارد. اسامی را نام میبرد. آنها همچنین جن های زیادی دارند. اگر آنها نیز آگاهی (بیلینی داتشدیرسا)کسب کنند، می توانند به «پرخان» تبدیل شوند. داستان های گزارشگران برخی تصورات را از ارواح یاور شامانها بدست می دهند. آنها پادیشاه(پادشاه) دارند و ضمن فراخواندن ارواح خود، «پرخان» باید اول از همه پادشاهان آنها را صدا بزند وگرنه جن نمی آید. “این گزارشگران گفتند که در بین جن ها، پادشاه ها مانند بین مردم جایگزین می شوند» (غ.غاراتایف). چند بار از «چاری پرخان» پرسیده شده: «تو در خانه نشسته ای، اما همه چیز را می دانی: چه کسی چه چیزی را از دست داده، چه اتفاقی در کجا افتاده است. چگونه تو این را میدانی؟» شامان پاسخ می دهدد: جن ها مانند مردم هستند. فریبکار دارند و جن های صادق هم هستند. آنها گاهی مرا فریب می دهند و من به اشتباه به دیگران می گویم. من باید آنچه را که به من می گویند بگویم وگرنه از من خیلی آزرده می شوند. «ام.دوویف» یک بار در کوهستان، هنگام برداشت گندم، از چاری میپرسد: “چرا خودت درو می کنی؟ مگر جن نمیتونه؟” او توضیح می دهد: “هر کس شغل خود را دارد. ده جن در یک سنبلچه جمع می شوند، با یکدیگر تداخل کرده ، کار را خراب می کنند. من سعی کردم آنها را درو کنم، اما موفق نشدم.” به گفته برخی از گزارشگران جن های شامانها اغلب بدون وقفه بیش از دو ساعت نماز می خواندند: «لشکر و نیروی آنها» خسته می شود. «چاری» توضیح می دهد: «ارواح از آنها می خواهند که به پیاده روی بروند، و من به آنها اجازه می دهم به شرطی که یکی دو ساعت دیگر برگردند. «من می پرسم کجا می روند. من باید بدانم. آنها بچه دارند، پیش آنها می روند. گاهی اوقات به موقع نمی آیند، وقتی “مراسم بازی” لازم باشد ، آن زمان آنها را فرامی خوانم.” به طور کلی، “ارتش و نیرویی” «پرخان» برای دیگران همواره باید کنار او در طول «مراسم بازی » باشد. قبل از شروع آیین خلسه، شامان طبق معمول روبروی در ورودی (تر- در) را حصار می کشد و پرده ای (یردِک، توتی) از پارچه ای سفید ساخته شده و بلندتر از قد انسان را روی میله ها آویزان می کند. پشت پرده‌ای که تا زمین آویزان شده است، می بایست ارواح نامرئی، «رفقا» (یولداش ها) که برای دیگران دیده نمی شوند، قرار بگیرند. «پرخانها» به کسی اجازه ورود نمی دهند. از بیرون، قسمتی از یورت که با پرده حصار شده است، معمولاً نمد با حصیرهای پوشانده می شد. شامان حتی عبور از آن سمت یورت را که پرده آویزان بود ممنوع می کند. او توضیح می دهد: “اگر بروی، ارواح حمله می کنند.” بر اساس برخی گزارش‌ها، گاه «پرخان» پشت پرده رفته و با «لشکر و نیروی» خود صحبت می‌کرده است. او به سادگی می توانست لبه پرده را بلند کند و صدا بزند: “فلان روح (غول، پری) یا پهلوان (پدلوان)، بیا اینجا.” او با ارواح صحبت می‌کرد، کسی را سرزنش می‌کرد: “چرا دیر آمدی؟” ظاهرا ارواح را می توان با نام آنها نکوهش و ملامت کرد: جن سفید (آق جین)، جن سیاه (غارا جین)، جن زرد (ساری جین) که شامان، همانطور که گزارشگران به یاد دارند، در طول مراسم خلسه فریاد میزند، عجله کن(یتیش)، هی فلان جین!»- «فلان جن من، هر جا که هستی، بیا «تیغچی» (4)، بیا! «یاسائول» بیا فلان جنگجوی من (نِکر)، بیا! با سواره من بیا (آتلی باشیم، گِل).

انتظار می رود که شامان به بستگان بیمار بگوید که آیا وی قبل از “بازی” قدرت شفای بیمار را دارد یا خیر. ضمن آمدن دعوت شدگان، «پرخان» به بیمار نگاه می کند و می گوید که چند روز باید “بازی” کند (اگر بتواند او را شفا دهد). برخی از شامان ها مجبور بودند شب را در خانه فرد بیمار بگذرانند و فقط صبح توضیح می دادند که با بیمار چه باید کرد. و برخی از شامان ها، طبق داستان ها، قبلاً برای ملاقات با کسانی که آنها را دعوت کرده بودند، میرفتند و همه چیز را از قبل می دانستند. در برخی از روستاها، پیش از شروع «بازی»، منادی (چارچی) ساکنان را از جلسه مطلع می کرد. او به ویژه فریاد میزد: “آن کسی که می خواهد «پرخان» را امتحان کند، و کسی که او را باور نمی کند، بهتر است نیایند!” جلسه بعد از غروب آفتاب شروع شد. حالت خلسه معمولا در یک یورت (غارا اؤی) اتفاق می افتاد. کسانی که مایل به دیدن این “بازی” بودند در یورتی می نشستند که حداکثر شصت نفر را در خود جای می داد. انبوه جمعیت بیرون از یورت، تکه بزرگ نمدی را از نرده های یورت جدا میکردند تا بتوانند درون یورت را نگاه کنند. با این حال، برخی از شامان ها تماشاگران را از ایستادن بیرون یورت منع می کردند: “بیرون نمانید، جن ها حمله می کنندد.” گاهی دستورات شامان توسط جارچی به اطلاع هم روستاییان می رسید. او با بالا رفتن از یک مکان مرتفع در داخل روستا، فریاد می زد: “آهای مردم، «پرخان» شروع به “بازی” می کند. ارواح (جن-آرواح) در اطراف روستا قدم خواهند زد. برو ید بخوابید، بیرون نروید. اگر بیرون بروید، جن ها می زنند و بعد از «پرخان» ناراحت نشوید.» آنهایی که برای تماشای «بازی» آمده بودند نیز باید مدام در یورت بنشینند. نقض آنچه که شامان ممنوع کرده خطرناک تلقی می شد. «آ. قیلیچ اف»تعریف می کند: “یک بار من شاهد چنین حادثه ای بودم. «پرخان» به حاضران گفت: بروید دو نفر را بیاورید – یک زن و یک مرد – دارند غش می کنند. در واقع، خیلی سریع یک مرد و یک زن که بیهوش دراز کشیده بودند می آورند. «پرخان» خود را مچاله کرده، با دستانش سرآنها را با دست نوازش می کند و آنها به خود می آیند. سپس از مردی که بهوش آمده است می پرسیدند: چه اتفاقی بر تو افتاده است؟ وی می گفت- “نمی دانم. انگار چیزی بمن ضربه زد.» پس از آن، همه اهل ده می ترسیدند که در طول صحنه از خانه های خود بیرون بروند.» همه می توانستند مراسم را تماشا کنند. از حاضران یک چیز اکیداً خواسته می شد: آنها باید برای مراسم پاکیزه می آمدند، یعنی باید وضو (ترِت- طهارت) می گرفتند که قرار بود قبل از نماز انجام شود. به نظر می رسید که شامان می توانست فوراً بفهمد چه کسی این دستور را نقض کرده است. «م. دووییوف»میگفت: “یکبار من خودم قبل از شروع «بازی» یک نفر بمن اعتراف کرد که با آب نه بسیار تمیز وضو گرفته است. و «پرخان» جلوی همه از او پرسید :«مگر تو اینقدر عجله داشتی که برای وضو گرفتن از آب گل آلود استفاده کردی؟». طبق بازگویی «م. آشیرالیف»، مراسمی که او در آن شرکت کرده بود، چنین آغاز شده است. «چاری پرخان» وارد یورت شد و به حاضران سلام کرد و گفت: کلاه خود را بردارید. هر سری را چند بار با دستانش فشار داد. سپس فرمود: هر كه وضو نگرفته بيرون بيايد. یکی را بیرون راند و گفت: برو خودت را بشور. وقتی او رفت، شامان جلسه را شروع کرد. این آیین نیاز به همراهی با موسیقی داشت. «آماندوردی پرخان» که بدتر از یک خواننده محلی نمی خواند، خود دوتار می نواخت. اما «چاری پرخان» دوتار نداشت و معمولاً به صاحب یورت می‌گفت: «دو نوازنده پیدا کن». صاحب یورت از هم روستاییانی که دوتار، کمانچه (غیجاق) می نواختند، کمتر – نی «تودیک» دعوت کرد.«آشیر آلییف» نوازنده کمانچه (غیجاقچی) را برای “بازی» «چاری پرخان» دعوت می کند. «جانلی پرخان» نیز روی همراهی شخص دیگری حساب می کرد. او نگفت چه تعداد نوازنده مورد نیاز است و آن را به صاحب یورت واگذار کرد تا خودش در این مورد تصمیم بگیرد. موسیقی را ارواح دوست دارند (آرواح- اُوین). هر موسیقی برای جلسه لازم نبود. گزارشگران تأکید می کنند که ملودی «نوایی» باید پخش می شد (یعنی ملودی ترانه هایی از سخنان علیشیر نوایی) – ” ارواح فقط برای آن می آیند: پری (به شکل یک زن) و جن ها (به شکل یک مرد) ). ارواح این ملودی را دوست دارند و با شنیدن آن اشک می ریزند» (م. دوویف). به همین دلیل بود که برخی از شامان ها گاه مدتی دوتار را از دست نوازنده می گرفتند و با گفتن: «برای جن هایم می نوازم» مدتی پشت پرده می رفتند. «آماندوردی پرخان» معمولا خودش آهنگی به نام نوایی می خواند. در موسیقی، «پرخان» هیجان‌زده می شد، دست‌هایش را تکان می‌ داد، عرق می‌کرد، شروع به فراخواندن ارواح خود می‌کرد و برخی از آنها را به نام صدا می‌زد. سپس در حالی که به در نگاه می‌کرد، جواب سلام را میداد و چندین بار میگفت: آمدید؟ بفرمایید تو، بیا تو!( وعلیکم! گلدینگزمی؟ گچیورینگ). گاهی با سلام دادن به ارواح، به پرده نزدیک می شد و لبه پرده را بلند می کرد. وقتی ارواح “می‌آمدند”، شامان شروع به “بازی” می‌کرد. او همانند کسی که رقص می کند، می پرید و سپس به ترفندهایی ادامه می داد که همیشه تماشاگران را به شگفتی می آورد. قبل از بازگویی داستان ها هشدار ها و اخطار ها به گزارشگران، سودمند می نمود: شاهدان عینی نه تنها آنچه را که واقعاً اتفاق افتاده است، می‌دیدند، آنها همچنین آنچه را که شامان با کمک هیپنوتیزم یا ترفندهایی که مستلزم مهارت و تدبیر بود، را نیز می‌دیدند. اکنون، ضمن تصور تصویری از این آیین طبق خاطرات شاهدان عینی، همیشه نمی توانیم با اطمینان مشخص کنیم که «پرخان» از چه طریقی به نتیجه و تاثیر لازم می رسیده است. اما مطالبی که در اختیار ماست هیچ شکی باقی نمی گذارد که شامان های ترکمن به هر دو هنر هیپنوتیزم و توهم تسلط داشتند. نه تنها شامان های ترکمن در طول مراسم به نفوذ و تاثیر هیپنوتیزم بر حضار و ترفندهایی متوسل شدند بلکه به خوبی معلوم بود که شامان‌ها هیپنوتیزم گران، شعبده گران و شکم گویان( کسانی که با لبهای بسته حرف بزنند) ماهری بودند. برای نمونه، «و.گ. بوغراز»در مورد ترفندهای پیچیده شامان های چوکچی ( قوم چوکچی .اقوام بومی ساکن در خاوری ترین ناحیه سیبری) گزارش می دهد. او معتقد بود: «بسیاری از ترفندها به قدری پیچیده هستند که بدون کمک دیگران قابل انجام نیستند». یکی از شامان های «چوکچی» گویا”برهنه با یک تنبور در زمین فرو میرفته، و بعد به سطح زمین می‌آمده و از بیرون در خانه خود را میزده است”.(5) شامان چوکچی با مهارت وانمود کرد که شکم بیمار را بریده و سپس زخم را التیام بخشیده است. به گفته«و.گ.بوغوراز» ، خونی که گفته می شود از زخم روی معده فوران کرده خون فوک (سگ دریایی) بوده است ، شامان لخته های خون فوک را که در توده های برف مرطوب پنهان می کرده در حین “عملیات” در دهان خود قرار میداده است. در مورد “معجزات” انجام شده توسط شامانهای «یاکوت» مطالب زیادی نوشته شده است. به ویژه«ای.آ. خودیاکوف» چنین داستان هایی را از یاکوت ها نقل می کند: “هر شامان یازده شیطان داشت – یکی از آنها«خدای ترفند» بود. شامان به محض اینکه این شیطان را به خود معرفی کرد، با چاقو شکم را می برد، چربی شکم را بیرون می آورد، آن را روی آتش کباب می کند، سپس سرش را می برد. خود شامان بدون سر می نشیند، اما همه افراد حاضر را دعوت می کرده تا چربی او را امتحان کنند». سپس شامان ظاهراً آب به داخل یورت می ریزد، با تور از این آب ماهی می گیرد و به هر فرد حاضر یک ماهی می دهد. بعد از مدتی معلوم می شود که هم ماهی و هم آب و هم تور ناپدید شده اند.(6) جالب است که چنین «معجزه‌های شامانی» صرف نظر از اینکه چگونه به بینندگان حقیقت حرکات انجام شده تلقین می شد، در میان طیف وسیعی از مردمان این امور مشابه بودند. شامان های «چوکچی»، «کوریاک»، «بوریات»، «خانتی»، «نانایی»، «کت»، «ننت»، «سلکوپ» و «ایونک» با چاقو یا تیغ بدن خود را سوراخ میکردند. شامان های «ننتس» در روزگاران قدیم با شمشیر خود را سوراخ می کردند. به«ر.جانسون» سیاح انگلیسی که این ترفند را در سال 1556 مشاهده کرده بود، اجازه می دهند که نوک شمشیر را که از پشت شامان بیرون زده بود با انگشت خود لمس کند. (7) شامان های قزاق نیز با چنین ترفندهایی تخیل و توهم هم قبیله های خود را شگفت زده می کردند. به گفته نویسنده اواسط قرن 19، بنام “سلطان با درجه کاپیتان، که جایگاه قابل توجهی در سپاهیان اردو اشغال می کرد و در سپاه کادت نپلیوفسکی اورنبورگ تحصیل کرده بود”، اصرار داشت که “او خودش دیده که چگونه یک «باقسی»(«باغشی»شامان قزاق. باغشی که به قزاقی باقسی خوانده می شود. مترجم) سینه خود را با شمشیر سوراخ کرده و وقتی آنرا بیرون آوردند، هیچ زخم و خونی وجود نداشت. سلطان دیگری که شخص بسیار باهوشی بود، میگفت که «باقسی»(باغشی) ضمن بریدن سینه و یک ریه پوسیده او را از بیماری سل شفا و سپس زخم را التیام بخشیده است.(8) اعتقاد قزاق ها به توانایی شامان ها در بریدن شکم زنان بیمار در اواخر سده گذشته مورد توجه قرار گرفته است.(9) یکی از شاهدان عینی در مورد ترفندهای شامانی به شرح زیر گفت. «باقسی»(«باغشی» شامان قزاق) «ابتدا چاقویی را در پهلوی چپش فرو کرد و آن را از سمت راستش بیرون آورد. سپس او شروع به فرو کردن چاقو به شکم کرد، اما با وجود تلاش های آشکار، چاقو فرو نرفت. در این زمان با عصبانیت «کوبیز»(کمانچه قزاقی) را گرفت و چاقو را مانند میخ به شکم کوبید. وقتی چاقو تا دسته فرو رفت، آن را بیرون آورد و به سمت گلویش گرفت. شامان «چاقو را به گلویش زد و بلافاصله آن را عقب کشید. هیچ زخمی از جای چاقو نبود، فقط (او) مقداری خون از دهانش بیرون ریخت.(10) از دیدگاه علم معاصر، این و سایر اقدامات شامان ها کاملاً قابل توضیح است؛ برای نمونه، روانپزشک «د.سوفرونوف»می نویسد: “”معجزات” شامان های روستای «بیا»( درناحیه بیسکی جمهوری خاکاسیا روسیه)، می توان آنها را به دو گروه تقسیم کرد.

منابع:

1- – درباره شامانیسم ترکمن. نگاه: و. واسیلوف. ک. نیازقلیچ اف. بازمانده های شامانیسم نزد ترکمنهای چاودور.- در کتاب: آییمها و مراسم پیش از اسلام در آسیای میانه. 1975. ص. 123-137؛ دمیدوف .س.ام. بقایای باورها ی پیش از اسلام بین ترکمنها- در کتاب، بازمانده های مذهبی و راه غلبه بر آنها در ترکمنستان. عشق آباد سال 1977.ص.128-134.

2- خوجه‌ها از گروه‌های پارسا و متدین یا «مقدس» ترکمن‌ها هستند، زیرا افسانه‌های نسب‌شناختی آن‌ها منشأ خوجه ها را به یکی از قدیس‌های محبوب جهان اسلام – چهارمین خلیفه علی می‌رساند. در تعدادی از مناطق ترکمنستان، خوجه‌ها نقش شامان‌ها را شرم‌آور می‌دانستند، از این رو گزارش‌های مربوط به پرخان آماندوردی مورد توجه خاص است.

3- – گروه متدین شیخوف در میان دیگر «قبایل» ترکمن از احترام خرافی برخوردار بود..نگاه. ک.آتایف. برخی داده ها در مورد قوم نگاری ترکمن های شیخ. 1963. جلد هشت.

4- «تیغ» به معنای شمشیر (برگرفته از فارسی). کلمه «تیغچی» باید به طور رسمی به عنوان “استادی که شمشیر می سازد، “اسلحه ساز” ترجمه شود، اما در متن اینجا معنای دیگری را نشان می دهد – “شمشیردار”، “مسلح با شمشیر”.

5- «و.گ.بوغراز» روانشناسی شامانیسم در بیم مردمان شمال شرق آسیا. 1910، کتاب. 84/85، ص. 24، 26.

6- «ای.آ.خودیاکوف».شرح مختصری از منطقه «ورخویانسک».1969. ص.346.

7- «و.ام.میخاییلوسکی».مقالات قوم نگاری تطبیقی.1892.ص.98.

8-«آ.یورینوف».ایل داخلی یا قیرقیز- قزاق بوکیوسکایا.

9-«آ. -ژیلتسوف» باقسی(باغشی) (چیزی در مورد طب قرقیزستان)- مبشر ارتدوکس، 1985، ج اول، شماره 5، ص. 265.

10- شاپوشنیکف (م.). ترفندهای باقسی های(باغشی های) قرقیزستان. (مکاتباتی از Turgai volost ناحیه Irgnz) – روزنامه تورگای، 1896، ص84 . همچنین رجوع کنید به:. در تاریکی جهل.- روزنامه تورگای، 1896، شماره 77.

ترجمه- رحیم کاکایی

آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی انستیتوی اتنوگرافی، دارای نشان دوستی بین خلقها

و.ان.واسیلوف

Facebook
Telegram
Twitter
Email