header photo

"ما در مسیر سوسیالیسم هستیم"

( سند مصوب کنگره دوازدهم حزب کمونیست ترکیه)

در  بزرگداشت صد سالگی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر

"ما در مسیر سوسیالیسم هستیم"

در باره انقلاب اکتبر

برگردان : هاتف رحمانی

انقلاب ثابت کرد که هدف جامعه بی طبقه فارغ از بهره کشی واقع گرایانه است

در هفتم اکتبر 1917( 25 اکتبر طبق تقویم پیشین روسیه)، طبقه کارگر و متحد آن، دهقانان فقیر قدرت را تصرف کردند. به عبارت دیگر، توده های زحمتکش طی جنگ اول جهانی که کشورهای امپریالیستی خلق های جهان را به سوی فاجعه هدایت می کردند، مهر خود را بر سرنوشت کشور بزرگی در گیر مبارزه با فقر فراگیر،اقتصادی درهم شکسته،وبیسوادی گسترده،کوبیدند. آن چه طبقه کارگر پس از انقلاب بدست آورد کشتی ای درهم شکسته بود .آخرین ،اما نه کوچکترین قدرت های امپریالیستی و نیرو های ارتجاعی روسیه بلافاصله روسیه شوروی را تا خفه کردن دولت کارگری غارت کردند. پس از مبارزه سهمگین سال های نخست، در دهه 1930، اتحاد جمهوری های شوروی برای تبدیل شدن به کشوری تلاش می کرد که گام های عظیمی به سوی صنعتی شدن، به سوی انقلابی کردن آموزش وپرورش، بهداشت، فرهنگ و مهم تر از همه کشوری که همه این ها را بر بنیان برابرگرایانه در عین لغو بهره کشی تحقق می بخشید بر داشت. با تمام کمبود ها ،تجربه 1917-1991 شوروی پیشرفت قابل توجهی به نام انسانیت ایجاد کرد، که حتی کشورهای پیشرفته سرمایه داری، از نظر حل بسیاری از بی عدالتی هایی که از سوی انسان امروز تحمل می شود نمی توانند به گرد پای آن برسند. انقلاب اکتبر و شکل اجتماعی که ایجاد کردثابت می کند که بشریت محکوم به سرمایه داری نیست. 

1917 تایید مارکس است

کارل مارکس و فردریش انگلس در سال 1848در مانیفست حزب کمونیست نوشتندکه نظریه کمونیست ها را می توان در یک جمله خلاصه کرد:لغو مالکیت خصوصی! طبقه سرمایه دار مالک که کارخانه ها، منابع طبیعی، و زمین را در اختیار دارد، با استثمار کارگرانی که برای ادامه زندگی هیچ گزینه ای جز فروش نیروی کار خود ندارند ثروتمند تر می شود . انقلاب سوسیالیستی چیزی جز " تنظیم حساب " بین بورژوازی و پرولتاریا – دو طبقه ای که برقراری رابطه "مساوی" بین آن ها غیر ممکن است - نیست. نه اقتصاد اجتماعی که مارکس بین کشورهای پیشرفته سرمایه داری و روسیه برجسته کرد، نه این واقعیت که امپریالیسم بعنوان بالاترین مرحله سرمایه داری یا تغییر قابل توجهی که در اوایل قرن بیستم تحقق یافت، هیچ یک از این ها در رابطه با منطق مبارزه طبقاتی و مراحلی که در آن رخ می دهد، پیوند گسست ناپذیر میان هدف توصیف شده در یک جمله مانیفست کمونیست و  واقعیت انقلاب اکتبر را نشکست. اولین انقلاب سوسیالیستی اولین چالش سیاسی موفق از سوی انسانیت علیه مالکیت خصوصی بر ابزار تولید هم بود. در نظریه و عمل مارکس یاد آوری قانون های مبارزه طبقاتی و شتاب دادن به تغییر های اجتماعی که راه را برای جامعه بی طبقه باز خواهد کرد (نکته) مرکزی بود. 

فکر حزب پیشتازاساسی ترین حلقه در مبارزه برای سوسیالیسم است 

حزب ها نیستند که انقلاب می کنند. انقلاب ها دست آورد طیقه های اجتماعی و توده ها هستند. اما این که حزب پیشتاز پیشگامی خود را به نحوی وارد بازی کند که انقلاب یک پیروزی همیشگی برای زحمتکشان فراهم نماید ضرورتی مطلق است. تا انقلاب اکتبر، عبارت "حزب طبقه کارگر" کم و بیش معنی حزب سیاسی توده ای نهادینه شده ای را داشت که برای ورود به پارلمان تلاش می کرد، و حزبی بود که تغییر تدریجی را هدف گرفته بود. انقلاب اکتبر ثابت کرد که نیاز بنیادی طبقه کارگر حزبی "فرز و چابک" با کادرهای استوار است که برای شرایط آشفته دوران های بحران آماده باشد و با اهمیت ترین امر، حزبی با چشم انداز انقلاب سوسیالیستی باشد. اگر چه گذار از مارکسیسم به مارکسیسم – لنینیسم محصول روند های تاریخی بود، اما می دانیم که مهم ترین عامل این تغییر فکر حزب پیشتاز بود. سرمایه داری در غیاب حزب انقلابی پرولتاریا که در دست یابی به جایگاه و قدرت کافی مطابق با ماموریت پیشتاز آن موفق شود با گذاشتن بار بحران های خود بر دوش توده های زحمتکش موجودیت خود را طولانی می کند. حزب لنینی نماینده ذهنی یگانه ای است که با ابتکارهایی که اتخاذ می کند نمی تواند با اقدام های خود به خودی طبقه کارگر، یا هر نوع دیگری از شکل های سازمانی جایگزین شود.

 نظریه امپریالیسم لنین در های انقلاب اکتبر 1917 را باز کرد

انقلاب در شرایط بحران های سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک ناشی از جنگ جهانی اول، پیکار چنگ و دندان در میان امپریالیست ها، که به معنی فاجعه کامل برای خلق های جهان بود تحقق یافت. لنین نبود که مقوله امپریالیسم را ابداع کرد. شکی نیست که آثار ارزشمند متعددی وجود داشت که زمینه را برای تئوری امپریالیسم لنین آماده می کرد. اما آن چه کار لنین را منحصربه فرد می سازد آن است که برای مسئله ای راهبردی راه حلی ارائه کرد که واقعیت امپریالیسم مبارزه برای سوسیالیسم را ضروری فرض می کرد. لنین با تحلیل امپریالیسم، آشکار کرد که چگونه سوسیال دموکرات ها در کشورهای پیشرفته سرمایه داری به طبقه کارگر خیانت می کنند، و مهم تر از آن به پرسش در باره آن که حزب های طبقه کارگر چگونه و با کدام دخالت های سیاسی و ایدئولوژیک می توانند از راه حل های هوادار وضع موجود اجتناب کنند پاسخ داد. انقلاب اکتبر یک اقدام کبیر تاریخی بود که این پاسخ ها در آن تحقق یافتند.

موضع اتخاذ شده در سال 1914 علیه جنگ امپریالیستی منادی 1917 بود

حزب بلشویک یکی از معدود حزب ها در میان حزب های طبقه کارگر کشورهای در حال جنگ بود که تصمیم گرفتند از دولت های بورژوازی خود در زمان آغاز جنگ اول جهانی حمایت نکنند. بر خلاف سوسیال دموکرات ها که بیشرمانه توده های زحمتکش دیگر کشور ها را تحت شعار"میهن پرستی" دشمن توصیف می کردند، لنین و رفقای او یک موضع انترناسیونالیستی اتخاذ کردند. اما تفاوت عمیق تر بود. به جای دفاع از یک صلح امپریالیستی، که می تواند ضرورتا به سود پیروزمندان (به زیان سرکوب شدگان) باشد، زمانی که جنگ امپریالیستی آغاز شد، بلشویک های روس به مبارزه برای نابودی نظم سرمایه داری پرداختند. موضع لنین در رابطه با جنگ، که معمولا یک گرایش اخلاقی تلقی می شود، باید بعنوان حرکتی راهبردی در هم پیچیده با اصول اخلاقی، حرکتی از یک مغز بزرگ انقلابی درک شود. انقلاب 1917 هم پاسخ بی باکانه طبقه کارگر به جنگ امپریالیستی ، و هم استفاده خلاقانه از فرصت تاریخی بود که جنگ فراهم آورد. وسعت تراژدی تجربه های زحمتکشان در آن کشور هایی که این فرصت را از دست دادند باز هم  از زمان چرخش قرن بیست و یکم گسترش می یابند .   

اولین انقلاب سوسیالیستی به روشنی محدودیت های دموکراسی بورژوایی و معنی آن برای طبقه کارگر را نشان داد

حزب بلشویک تحت شرایط به شدت خشن روسیه تزاری، باانجام بیشتر فعالیت های خود به شیوه مخفی یا نیمه مخفی مبارزه کرد. اما فاصله قاطعی از پارلمان یا عرصه های انتخاباتی نگرفت، و نماینده های خود را، اگر چه برای کوتاه مدت به مجلس فرستاد. یک دوران "لیبرال"، که هرگز پیش از آن در تمام طول تاریخ روسیه نمونه ای نداشت، پس از انقلاب فوریه، یعنی اولین حلقه 1917 به وجود آمد. طبقه کارگر، دهقانان فقیرو سرباز ها سازمان های گسترده ای ایجاد کردند، سازمان های انقلابی فعالیت قانونی خود را آغاز نمودند، و مهم تر از همه، کارگران روسیه برای محافظت از حقوق گسترده انقلاب فوریه تحت شرایط آشفته جنگ جهانی اول مسلح شدند. اما، بار هم، این شرایط لیبرال در تحلیل نهایی به سود طبقه سرمایه دار بود. روسیه هنوز در جنگ امپریالیستی شرکت داشت، بهره کشی از کارگران ژرفا می گرفت و دهقانان فقیر بار سنگین جنگ و زمین داران بزرگ را به دوش می کشیدند. بر خلاف دیگر سازمان های انقلابی، بلشویک ها اصرار می کردند که آزادی ها باید برای تغییر این تصویر به کار گرفته شود و باید در این مسیر مبارزه شود. تمام اقدام ها و تصمیم های بلشویک ها، که آن ها را از دیگر حزب های سیاسی در دوران 1917 متمایز می کرد، مانند شعار" همه قدرت به شورا ها" ،تاکید تزهای آوریل بر بحث روز" انقلاب سوسیالیستی "، و رد پیوستن به دولت موقت، درخواست خروج بی درنگ از جنگ امپریالیستی، همگی باید در این چهار چوب مورد ارزیابی قرار گیرند. انقلاب اکتبر به ما این را آموخت : گسترش عرصه دموکراسی بورژوایی در ذات خود نباید هدفی برای کمونیست ها باشد، آن چه اهمیت دارد رهایی طبقه کارگر، و خود انقلاب سوسیالیستی است. مبارزه برای آزادی ها تنها در داخل چنین چهارچوبی معنی پیدا می کند.

انقلاب اکبر به روشنی پیوند بین انقلاب و بحران سرمایه داری را آشکار کرد

مارکس قبلا ساختار بحران زای سرمایه داری را استادانه اشکار کرده بود.بر خلاف اندیشه عرفی، مارکس چگونگی ورود دیکتاتوری بورژوایی به داخل بحران را به دنبال سال ها ثبات نسبی به خاطرشکنندگی های آن ، نه تنها در سطح اقتصادی (که به صورت دیالکتیکی تعیین کننده است) بلکه در سطح سیاسی نشان داد. تمایز بین سطح های اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک سلطه سرمایه داری این حقیقت را که سرمایه داری یک کلیت است ، و این حقیقت را که هریک ازاین ها بر دیگری تاثیر می گذارد، و علاوه بر این، هر نمونه متفاوتی نشان می دهد که یکی از ان ها ممکن است مهم تر از دیگری باشد تغییر نمی دهد. برای نظریه و عمل لنین شناخت حلقه ضعیف سرمایه داری و اتخاذ راهبردی مطابق با منافع طبقه کارگر امر مرکزی بود . با آغاز جنگ جهانی اول ، لنین به تشدید پیگیری نظری و عملی آن چه ذکر شد مجبور شده بود. او غمگینانه این حقیقت را که یاس و نومیدی ناشی از جنگ مردم را به شرایط اطاعت و راه حل های ناشایسته در داخل سرمایه داری هدایت می کند دریافت و از این رو، چشم انداز صریح نوشته های مارکس و انگلس برای وارونه کردن وضعیت امور را زنده کرد. مخلوق سرمایه داری در اثر ابتکار بلشویک ها به ویرانی حتمی خود چرخیده بود. انقلاب  اکتبر 1917 تایید مطلق این موضع بود. 

 کمونیست ها در زمان غیر انقلابی برای انقلاب اماده می شوند

بلشویسم پیش از انقلاب اکتبر تاریخ حدودا 15 ساله داشت . در طی بخشی از این دوره ، "انقلاب " هم از نظر فکری و هم از نظر فیزیکی از جامعه روسیه بسیار دور بود .در این دوران ،مهم ترین کیفیتی که بلشویک ها را از دیگران متمایز می ساخت آن بود که آن ها هرگز "چشم انداز انقلابی" را در زمان هایی که پایگاه مردمی خود را از دست می دادند، زمانی که رشد سرمایه داری در روسیه ثبات نسبی یافت، و زمانی که اقندار مطلق تزار تقویت شده بود از دست ندادند .لنین و رفقای او هرگز خود را به "مبارزه برای دموکراسی " صرف، حتی در زمان هایی که سرکوب دولت ارتجاعی تزار غیر قابل تحمل شد، بنیادی ترین حقوق بشر نادیده گرفته شد، و سازمان سیاسی اساسا ممنوع شده بود، محدود نکردند. هدف انقلاب سوسیالیستی، که بیان برنامه ای پیشرفته خود را در آوریل 1917 بنا کرد، در هر مرحله از بلشویسم درونی شد .  رد تصوری از سیاست ها که اهداف انقلابی رادر زمان های غیر انقلابی نادیده می گرفت به بلشویک ها اجازه داد تا برای لحظه نهایی مبارزه آماده باشند، و حزب را به "مدرسه ای" در خدمت مبارزه طبقاتی و گسترش انقلابی هم در شرایط برنامه ریزی شده و هم در شرایط عمل خود به خودی تبدیل کرد. چنین بود، به عبارت دیگر لنین اصول سیاسی را که به بلشویک ها چالاکی و مهارت هایی را داد که اجازه داد آن ها پیشاپیش دیگر جنبش های سیاسی حرکت کنند آغاز کرد که در طی انقلاب اکتبر 1917 در موضع بسیار ممتازی قرار داشته اند. در یک فورمول موجز کلی که امروز هنوز معتبر است : بدون هدف برای انقلاب سوسیالیستی ،هیچ نیازی به حزب کمونیست وجود ندارد ! 

 

Go Back

Comment