header photo

داستان دو نظام سیاسی

دوستان آنچه در پی می خوانید ترجمه ی متن سخنرانی آقای اریک لی (Eric Li) - سرمایه دار و محقق سیاسی چینی - درTED GLOBAL در ماه جون 2013 است. هدف من از انتشار آن - همانند سخنران اصلی - تخطیه ی دمکراسی های غربی یا ادعای آلترناتیو بودن الگوی چین برای دمکراسی غرب نیست بلکه وجود این نظام و موفقیت های درخشان آن در تامین رفاه و بهروزی قریب 1.5 بیلیون انسان را نشانی از آن می بینم که آلترناتیوهایی می تواند وجود داشته باشد. به جای عناد و افتادن در دام هیستری ضد چپ و ضد چین – که این روزها متولیانی بیش از پیش پیدا کرده – شاید بتوان درسی هم از آنها گرفت.

داستان دو نظام سیاسی

من در شانگهای متولد شده ام. نه شانگهای پر زرق و برق امروز بلکه شانگهای در بحبوحه ی انقلاب فرهنگی. مادر بزرگم می گفت صدای اولین گریه ی مرا در غوغای تیراندازی ها شنیده است.

در دوران رشدم داستانی که گفته می شد همه ی چیزی بود که باید در مورد انسانیت می دانستم و آن چنین بود که کل بشریت در پیشرفت تاریخی خود مسیری را می پیماید که از اجتماعات اولیه آغاز و بعد از گذشتن از برده داری، فیودالیزم و سرمایه داری به سوسیالیزم و سرانجام به کمونیزم خواهد رسید و در سایه ی آن تمام انسان ها فارغ از فرهنگ، زبان و ملیت خود متحد و کامیاب خواهند زیست. اما قبل از رسیدن به این مرحله نبردی بین خیر و شر، بین سرمایه داری و سوسیالیزم درگیر است که در نهایت به پیروزی خیر منجر خواهد شد.

این روایت البته بر تئوری های کارل مارکس متکی بود که چینی ها خریدارش شده بودند. این داستان هر روز و هر روز برای مان تکرار می شد و ما به آن باور داشتیم چنانکه یک سوم مردم کره ی ارض هم با چنین روایتی زندگی می کردند.

این دنیا یک شبه دگرگون شد و من هم با توهمات دوران جوانی خود در هییت یک هیپی سر از برکلی در آوردم!

همینطور که بزرگتر می شدم داستان دیگری به گوشم می خورد. این یکی هم ادعا می کرد که همه ی جوامع انسانی یک مسیر خطی را می پیمایند ولی روایتش چنین بود که همه ی جوامع فارغ از فرهنگ خود، چه مسیحی باشند چه مسلمان یا کنفوسیوسی، باید از یک جامعه ی سنتی که دستجات انسانی هسته ی اصلی آن را تشکیل می دهد به سمت جوامع مدرنی که انسان های منفرد عناصر اصلی و بنیادین آن هستند پیش برود و آرمان این فردهای مختارِ عاقل فقط یک چیز است و آن اینکه بتوانند رای بدهند و چون انسان هایی با عقل و شعورند، با رای خودشان حکومت های درستی انتخاب کرده و در سایه آن زندگی شادی را در رفاه سپری خواهند کرد. دیر یا زود این دمکراسی انتخاباتی تنها نظام سیاسی موجود برای همه ی کشورها و همه ی مردم جهان خواهد شد و در همراهی با اقتصاد بازار آزاد رفاه و ثروت برای همه ی ابنای بشر به ارمغان خواهد آورد. اما باز هم پیش از آنکه به آنجا برسیم در نبردی بین خیر و شر درگیریم. خیر در سوی آنانی ست که از چنین دمکراسی هایی برخوردارند و سعی در ترویج آن در سرتاسر گیتی – حتا به زور – دارند و شر هم کسانی هستند که چنین انتخاباتی ندارند. باز هم وعده ی بهشتی زمینی که داستان پرفروش دیگری ست.

بر اساس گزارش های "خانه ی آزادی (Freedom House)" تعداد دمکراسی ها از 45 در سال 1970 به 115 در سال 2010 افزایش پیدا کرده است. در طول بیست سال گذشته کشورهای غربی پیگیرانه در همه ی نقاط دنیا نوید داده اند که تنها راه رهایی کشورهای در حال رشد وجود احزاب گوناگون و رقابت آنها برای  کسب قدرت سیاسی ست که باید مشارکت فعالانه ی مردم را به همراه داشته باشد. آنانی که این بشارت را دریابند موفق خواهند بود و آنانی که آن را نپذیرند شکست خواهند خورد.

این بار چینی ها خریدار این متاع نبودند و مابقی داستان را در تاریخ می توان پی گرفت. در طول سی سال گذشته (این نوشته در سال 2013 تقریر شده است – م) چین از یک کشور فقیر کشاورزی محور به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شده است. ششصد و پنجاه میلیون نفر از زیر خط فقر بیرون کشیده شده اند (این آمار امروز به 780 ملیون نفر بالغ شده است. م) که معادل 80 درصد آمار جهانی افراد زیر خط فقر در آن دوران است. به عبارت دیگر تمام دمکراسی های قدیم و جدید جهان رویهم به بخش کوچکی از پیشرفتی دست یافتند که یک کشور تک حزبی بدون انتخابات عمومی موفق به انجام آن شد.

من در چین با کوپن های غذا بزرگ شدم. زمانی جیره ی گوشت معادل چند صد گرم در ماه برای هر نفر بود و من شرمنده ام که از جیره ی مادربزرگ هم بهره می بردم! امروز در شهر زادگاهم زندگی می کنم و کار و تجارتم به سرعت در حال پیشرفت است.  کارآفرینان هر روز شرکت های جدیدی تاسیس می کنند و طبقه ی متوسط  به سرعت و با نرخی بی سابقه در تاریخ بشری در حال رشد است.  بر اساس داستان هایی که روایت شده بود هیچکدام از اینها  نباید اتفاق می افتاد. پس امروز حق دارم از خودم بپرسم  که کجای تصویری که نشانم می دادند اشکال داشت؟ و برای یافتن جواب به مطالعه روی آوردم.

چین کشوری تک حزبی است که توسط حزب کمونیست چین اداره می شود و انتخابات عمومی در آن وجود ندارد. درین زمینه سه پیش فرض بر اذهان عموم  حاکم است: چنین نظامی در عملکردش  فاقد انعطاف است، از نظر سیاسی بسته است و از نظر اصول اخلاقی مشروعیت ندارد. هر سه این پیش فرض ها باطلند. انعطاف و وفق پذیری با شرایط موجود، شایسته سالاری و مشروعیت سه خصیصه ی نظام تک حزبی چین اند.

هستند بسیاری نخبگان سیاسی که می گویند چنین نظامی غیر منعطف و ذاتن فاقد توان خوداصلاحی ست و به این علت دیرپا نخواهد بود اما حقیقت چیز دیگری ست. در طول شصت و چهار سال حکومت بر پرجمعیت ترین کشور جهان سیاست های حزب کمونیست چین بیشتر از هر کشور دیگری که در حافظه بشری بگنجد تحول پیدا کرده: از اصلاحات ارضی رادیکال تا جهش بزرگ به پیش، از خصوصی سازی مزارع کشاورزی تا انقلاب فرهنگی، بعد اصلاحات بازارِ دنگ شیایوپینگ و بعد گام بزرگ جانشین او جیانگ زمین در باز کردن درهای حزب به روی مشاغل آزاد. یعنی چیزی که در زمان مایو کاملن غیرقابل تصور بود.

پس حزب به طرز شگرفی سیاست های خود را اصلاح کرده است. سیاست های جدیدی اعمال کرده تا نقایص سیاست های قبلی را برطرف سازد. رهبران سیاسی عادت به تداوم حاکمیت واعمال سیاست های خود در همه ی عمر داشتند. هر چند مایو پدر چین مدرن است اما بر کسی پوشیده نیست که اشتباهاتش در طول مدت دراز حکمرانی اش موجد خسارات فاجعه باری شد. ازین رو حزب محدودیت زمانی برای رهبران سیاسی تصویب کرد که آنان را درسنین بین 68 تا 70 مجبور به کناره گیری می کند.

بسیار می شنویم که می گویند "اصلاحات سیاسی عقبه ی ناگزیر اصلاحات اقتصادی است و چین به شدت محتاج چنین تغییراتی ست". این لفاظی ای هست که در پس آن تمایلات سیاسی پنهان شده. بعضی ها از قبل تصمیم شان را گرفته اند که چه چیزهایی را دوست دارند ببینند و فقط آن چیزها را اصلاحات سیاسی تلقی می کنند. واقعیت اینست که اصلاحات هرگز متوقف نشده اند. در مقایسه با  سی، بیست یا حتا ده سال پیش همه چیز در چین تغییر یافته – از محدودترین سطوح محلی گرفته تا بالاترین مراکز قدرت – همه تغییر کرده اند. چنین تغییرات ژرفی جز در سایه اصلاحات سیاسی نمی توانست اتفاق بیفتد. می خواهم جرات به خرج دهم و بگویم که حزب (کمونیست) بزرگترین اصلاح طلب جهان ماست!

پیش فرض دوم آنست که در نظام تک حزبی، قدرت در دست افراد معدودی متمرکز است و این نهایتن به فساد و  بدمدیریتی ختم خواهد شد. در واقع فساد مساله ی بزرگی است ولی اجازه دهید به بافتار وسیع تری نظر کنیم که ممکن است به نظر شما عجیب و غیر عقلانی برسد. این حزب شایسته سالار ترین ارگان حکومتی جهان است. بالاترین سطح حکومتی در چین – یعنی دفتر سیاسیِ (پولیت بورو) حزب کمونیست – دارای 25 عضو است. در ترکیب جدید این دفتر 5 نفر از آنان عقبه ای شناخته شده دارند و به اصطلاح "آقازاده" هستند! 20 نفر دیگر – از جمله رییس جمهوری و نخست وزیر – از اقشار معمولی برخاسته اند. در کمیته ی مرکزی حزب – که نزدیک به 300 عضو دارد – نسبت کسانی که از خانواده های قدرتمند و ثروتمند آمده باشند ازین هم کمتر است. راه ترقی اکثر رهبران چین از میان کار و تلاش و رقابت گذشته است. حالا اگر این را با نخبگانی که قدرت سیاسی در کشورهای توسعه یافته ی غربی یا در حال توسعه را در دست دارند مقایسه کنید، به گمانم شما هم برتری سازمانی حزب درین میان را خواهید .

حالا سوالی که مطرح می شود اینست که چگونه چنین چیزی در یک حکومت تک حزبی ممکن است؟ اینجاست که یک نهاد قدرتمند سیاسی - که در غرب کمتر شناخته شده است - به نام دپارتمان تشکیلات حزب نقش بازی می کند. این دپارتمان چنان نقش برجسته ای درتامین نیروی انسانی ایفا می کند که می تواند رشک کمپانی های بزرگ باشد. سازمان آن بر پایه ی یک هرم سه وجهی از خدمت مدنی، خدمت در بنگاه های عظیم دولتی (State Owned Enterprises) و خدمت در تشکیلات اجتماعی عمومی مانند برنامه های دانشگاهی یا کامیونتی ها شکل گرفته است. این ها مسیرهای یکپارچه ولی درعین حال مجزای شغلی هستند که هر مسیول چینی باید بپیماید. فارغ التحصیلان دانشگاه ها برای کار در هریک ازین  سه محور استخدام می شوند و به آنان درین مرحله "کی یوآن (ke yuan)" یا کارمند گفته می شود که به تدریج می توانند به مقامات بالاتر یعنی معاون مدیر قسمت (fu ke)، مدیر قسمت (ke)، معاون مدیر  بخش (fu chu) و بالاخره مدیر بخش (chu) ترقی کنند. گستره مشاغلی هم که می توانند به عهده بگیرند وسیع است و از مدیریت بهداشت یک دهکده گرفته تا مسیولیت سرمایه گذاری خارجی در یک شهر یا مدیریت یک شرکت را در بر می گیرد.عملکرد این افراد هر ساله از طریق مصاحبه با روسا، همکاران و زیردستان آنها مورد بررسی قرار می گیرد و رفتار و نحوه ی عملکردشان ارزیابی می گردد و موفق ترین ها به مسیولیت های بالاتر دست پیدا می کنند. آنها در طول زمان در هر سه محور تشکیلاتی کار کرده و برگزیدگان شان به سمت های معاون مدیر دفتر (deputy bureau chief) و بعد به سمت مدیر دفتر (bureau chief) ارتقا می یابند.  درین مرحله است که باید امتحان خود را در سمت مدیر منطقه ای با جمعیت ملیونی یا شرکتی با سرمایه ی چند صد ملیون دلار پس بدهند. برای اینکه تصوری داشته باشیم که این سیستم تا چه اندازه چالشی و رقابتی است اشاره می کنم که در سال 2012 تعداد 900،000 نفر در رده ی معاونت مدیر قسمت، 600،000 نفر درمقام معاون و مدیر بخش و 400،000 نفر در سطح معاون و مدیر دفتر کار می کردند.

بعد از مقام مدیریت دفتر، بهترین ها چند پله ی دیگر هم طی می کنند تا در نهایت به کمیته ی مرکزی برسند و این روندی است که بیست تا سی سال طول می کشد. آیا پارتی بازی و حمایت از خودی ها وجود دارد؟ بی تردید وجود دارد ولی در نهایت این شایسته ترین ها هستند که بر روند اصلی سوار می شوند. بخش تشکیلات حزب در اصل نسخه ی بروز شده ای از سیستم کهن ماندرین را اجرا می کند. رییس جمهور  جدید چین – ژی جین پینگ (Xi jinping) -  فرزند یک رهبر سابق است که این خود بسیار غیرعادی و نخستین باری است که اتفاق می افتد. برای او هم پیمودن این مسیر 30 سال به درازا کشیده و از مدیریت یک دهکده – که اولین مسیولیت او بود – تا رسیدن به پولیت بورو مدیریت مناطقی با جمعیت 150 ملیون نفر و درآمد ناخالص 1.5 تریلیون دلار را تجربه کرده است.

امیدوارم این حرف مرا بد تعبیر نکنید چون قصد تخفیف کسی را ندارم ولی جرج دبلیو بوش پیش از آنکه فرماندار تگزاس شود یا باراک اوباما پیش از آنکه به ریاست جمهوری برسد  نمی توانستند در نظام چین حتا مسیولیت یک دهکده ی کوچک را هم به عهده بگیرند! وینستون چرچیل گفته بود:" دمکراسی (لیبرال) به خودی خود چیز وحشتناکی است به شرط آنکه نظام های سیاسی دیگر را نادیده بگیریم". خوب ظاهرن او اطلاعی در مورد این سازمان تشکیلاتی در چین نداشت.

غربی ها ادعا می کنند وجود احزاب مختلف و انتخابات تنها  چیزیست که حکومت را مشروعیت می بخشد و از من می پرسند در حزب شما که انتخاباتی وجود ندارد مشروعیت آن از کجاست؟ پاسخ من اینست: نظرتان در مورد ارجح بودن لیاقت و صلاحیت چیست؟!

حقایق روشنگرند. در 1949 وقتی حزب کمونیست قدرت را در دست گرفت کشور در باتلاق جنگ های داخلی فرو رفته بود و تجاوز خارجی در صدد تکه پاره کردن چین بود. امید به زندگی (عمر متوسط) در آن زمان 41 سال بود. امروز چین دومین اقتصاد بزرگ دنیا و قدرتی صنعتی است که ملتش هر روز بیش از پیش مرفه می شود

در نظرسنجی که مرکز تحقیقات پیو (Pew Research Center) از مردم چین انجام داده درصد افراد راضی از جهت گیری اقتصادی کشور را 85%، کسانی که فکر می کنند زندگی شان نسبت به پنج سال پیش بهتر شده 70% و کسانی که فکر می کنند آینده بهتر از امروز خواهد بود را 82% ذکر می کند. نظر سنجی فایننشیال تایمز از جوانان درسطح جهان نشان می دهد که 93% از افراد نسل Y در چین (متولدین 1990-1980 م.) نسبت به آینده خوشبین اند. اگر این را مشروعیت یک نظام ندانیم آن را چه بخوانیم؟

در مقابل بیشتر دمکراسی های انتخابات محور در جهان عملکردی حزن آور دارند که نیازی نمی بینم جزییاتی از آن - از واشنگتن گرفته تا پایتخت های اروپایی - را مثال بیاورم. از چند استثنا که بگذریم بسیاری از جوامع در حال توسعه هم که نظام انتخاباتی غرب را برای اداره ی کشور انتخاب کرده اند از فقر و کشمکش های داخلی رنج می برند. حکومت ها با انتخابات بر سر کار می آیند و بعد با سرعت در طول چند ماه  محبوبیت شان را از دست می دهند و روز به روز بدتر می شوند ولی به قدرت می چسبند و تا انتخابات بعدی بر سر کار باقی می مانند.  گویی انتخابات در یک سیکل دایمی - بین گزینش و پشیمانی - گردش می کند و ازین رو بی ربط نیست اگر بگویم که این دمکراسی غربی و نه سیستم تک حزبی چین است که دارد مشروعیت خود را از دست می دهد.

قصد ندارم این برداشت غلط را القا کنم که همه چیز در چین عالی و روبراه است. کشور با معضلات اجتماعی/اقتصادی زیاد و بغرنجی مانند آلودگی، ایمنی غذایی و مسایل جمعیتی در گیر است. از نظر سیاسی بزرگترین مشکل فساد است که گستره ی وسیعی دارد و نظام و مشروعیت آن را تضعیف می کند. اما بسیاری از تحلیل گران علت را اشتباه تشخیص می دهند. آنها می گویند فساد نتیجه ناگزیر سیستم تک حزبی ست و برای معالجه ی آن باید کل نظام را تغییر داد. اما نگاهی دقیق تر به مساله حاکی از چیز دیگریست. سازمان شفافیت بین المللی رتبه ی چین را در سال های اخیر بین 70 و 80 در بین 170 کشور جهان اعلام کرده و این رتبه در حال ترقی است. هند – بزرگترین دمکراسی جهان – در رتبه ی 94 ام قرار دارد (اکنون به مقام 80 صعود کرده است. م) و حداقل نیمی از صد کشوری که در رتبه های پایین تر از چین قرار دارند دارای دمکراسی های انتخاباتی هستند. اگر انتخابات داروی شفابخش فساد است چرا از درمان این کشورها عاجز است؟

از آنجایی که من یک سرمایه دار خطرپذیر (venture capitalist) و اهل ریسک هستم، دوست دارم پیش بینی هایی در مورد آینده داشته باشم: در طول ده سال پیش رو، چین از ایالات متحده پیشی خواهد گرفت و بزرگترین اقتصاد جهان خواهد شد. درآمد سرانه ی آن در بالای جدول کشورهای توسعه یافته جای خواهد داشت. فساد مهار خواهد شد ولی از بین نخواهد رفت و چین ده تا بیست رتبه در جدول شفافیت صعود خواهد کرد. اصلاحات اقتصادی سرعت خواهد گرفت، اصلاحات سیاسی ادامه خواهد داشت و حزب استوار به راه خود ادامه خواهد داد.

ما در طلوع دورانی جدید هستیم. افسانه هایی که ادعای جاودانگی و جهانشمول بودن دارند، ما را در قرن بیستم عقب نگه داشتند و در قرن بیست و یکم هم همین کار را خواهند کرد. این افسانه ها سرطانی هستند که دمکراسی را از درون می خورد. اجازه دهید که نکته ای را روشن کنم. من نمی خواهم دمکراسی غربی را تخطیه کنم. برعکس معتقدم که این دمکراسی به عروج دنیای غرب و آفرینش جهانی نو کمک کرده است. نخبگان غرب ادعا می کنند که این سیستم سیاسی آنهاست که آنان را در موقعیت جاری برتر از دیگران قرار داده. اگر اینان کمی از سعی ای را که برای تحمیل این راه به دیگران می کنند، متوجه اصلاحات سیاسی درون خانه ی خود می کردند شاید دمکراسی آنها امروز موقعیت بهتری داشت. نظام سیاسی چین اراده ای برای بد نشان دادن دمکراسی انتخابات محور ندارد زیرا بر خلاف آنان، ادعایی برای جهانشمول دانستن سیستم خود ندارد. این سیستم قابل صدور نیست و این نکته ای بسیار مهم است که نظام سیاسی چین مدعی آلترناتیو بودن برای دمکراسی غرب نیست بلکه نشانی از آنست که آلترناتیوهایی وجود دارند. بیایید پایانی بر این افسانه های جاودانگی بگذاریم. دمکراسی غربی و کمونیزم ممکن است ایده آل هایی ستودنی باشند ولی دوران دگم های جهانشمول به سر آمده است. به کودکان و نسل های آینده نگوییم که فقط یک راه برای رسیدن به آینده ای سعادتمند هست و همگان باید ازین راه بروند. این اشتباه است. این غیر مسیولانه و ملالت آوراست! اجازه دهیم تا جهانی بودن معنای خود را در تکثر و چندگانگی بیابد. شاید جهانی شورانگیزتر در مقابل مان باشد. آیا جسارت کافی برای رویارویی با آن را داریم؟

منبع:

https://www.chinausfocus.com/society-culture/a-tale-of-two-political-systems

Go Back

Comment