header photo

پيشه وري از زبان و قلم خودش

پيشه وري از زبان و قلم خودش

21 آذر ماه مصادف است با هفتاد و سومین سالروز تاسیس حکومت ملی آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری. تا بحال در مورد شخصیت و کاراکتر رهبر جنبش 21 آذر و نخست وزیر دولت خودمختار آذربایجان؛ دهها کتاب و صدها مقاله نوشته شده است. اما هیچ نوشته ای رساتر در شناخت و شناسایی این مرد بزرگ جنبش انقلابی ایران، از آنچه خود نوشته است به نظر نمی رسد.

.  سید جعفرپيشه وري در شماره ي 91 روزنامه ي آژير هم زمان با نامزدي نمايندگي مجلـس شوراي دوره ي چهاردهم توسط حزب تودة ايران، به تقاضاي هيئت تحريريـه، بـا منتهـاي فروتنـي دربـاره ي خـود مينويسد :

از نقطه نظر زندگاني خصوصي سرگذشت من طنطنه و تشعشعي ندارد، در زاويه سادات خلخال در سنه ي 1272 متولد شدم. در اثر حوادث و زدوخوردها در سن 12 سالگي با خانواده ي خود به قفقاز مهاجرت كـردم و از آن تـاريخ در تـلاش معـاش قـدم گذاشتم. در مدرسه اي كه تحصيل مي كردم  وارد كار شدم. آنجا مانند يك مستخدم ساده خدمت كردم. پس از خاتمه ي مدرسـه در همانجا به معلمي پرداختم. پس از انقلاب اكتبر، اقيانوس نهضت اجتماعي مرا هم مانند ساير جوانان معاصر از جـاي تكـان داده، و در ميدان كاربزرگ و پرافتخار علاوه بر مبارزه آزادي خواهي يك نظر ملي هم مرا تحريك ميكرد. من مي دانستم كه نجات و سعادت ملي و ميهن من در پيشرفت رژيمي است كه انقلابيون روسيه مي خواهند. و اگر غير از لواي پـر افتخـار لنـين بيـرق ديگري در روسيه در اهتزاز باشد استقلال و آزادي ملت ايران هميشه در معرض خطر خواهد بود... نهضت جنگل مرا هم ماننـد همه ي آزادي خواهان ايراني جلب نمود...به اتفاق دوستان صميمي خود كه اغلب توي حزب تودة ايران هم هسـتند در ده، شـهر، در زير توپ پيش مي رفتيم. كار مي كرديم، نبرد مي نموديم. غذاي روحي ما ايمان و عقيده بود... وقتي در رديـف آزادي خواهـان بزرگ بودم و براي اجراي وظيفه ي سنگين و مسئوليت دار اجتماعي انتخاب مي شدم، هرگز خود را بزرگ نمي دانسـتم و در نظـر خود همان آدم ساده و بي غرضي بودم كه دستمال در دست گرفته شيشه هاي مدرسه را پاك مي كرد...حال هم كه پنجاه سـال از عمرم مي گذرد و سي سال از آن را در مبارزه سياسي و در زندان ها به سر برده ام، خـود را همـان مسـتخدم زحمتكشـي كـه در مدرسه خدمت مي كردم مي دانم و براي همان طبقه چيزي مي نويسم...در جريان جنگل بنا به تصميم مليون گيلان به تهران آمدم و در آنجا سازمان سياسي و شوراي مركزي كـارگران را تشـكيل دادم و ارگـان آن روزنامـه ي حقيقـت را منتشـر كـردم...تمـام سرمقاله هاي روزنامه ي حقيقت به استثناء چند مقاله از قلم من تراوش كرده است. در دوره ي رضاخان چهار بار مركـز مـا را بـه واسطه ي بازداشت و توقيف منحل كردند. ولي ما كه خود را سربازان راه آزادي مي دانستيم پست خود را ترك نكرده، پنجمـين مركز را تشكيل داديم. فعاليت مطبوعاتي خود را به اروپا منتقل كرده روزنامه و مجلات خود را توانسـيتم از ديـوار چينـي كـه پليس رضاخان دور ايران كشيده بود به ايران برسانم.

 بالاخره در سال 1309 بازداشت شديم...هشت سال تمام در قصر به غير از ما زنـداني سياسـي نبـود. هـدف ماشـين آدم كُشـي رضاخان با آن طنطنه و دبدبه هايش فقط و فقط ما چند نفر بوديم. مي خواستند ما را به مرگ تدريجي معدوم كنند. بهترين رفقاي خود را از دست داديم. خودمان از حيث جسماني از پا درآمديم ولي روحمان قوي بود. نبرد را هم چنان ادامه داديم. بـالاخـره بعد از هشت سال پنجاه و سه نفر را نزد ما آوردند. اينها همه تحصيل كرده و كتاب خوانده بودند ولي تجربه ي ما را نداشتند. در نبرد و مبارزه ي سياسي پخته و ورزيده نبودند. با پيدايش اين ها براي ما ميدان جديدي باز شد. تجربيات خود را در اختيـار آنهـا گذاشتيم... جوانان ما را سرمشق خود قرارداده، نيروي معنوي گرفتند و شهامت و فداكاري ها نشان دادند... در سال 1319 پس از ده سال زندان به كاشان تبعيدم كردند. سپس ما را با بيست و دو نفر ديگر به زندان فرستادند. فقـط بيسـت روز بعـد از قضـيه شهريور توانستم رهايي يافته خود را به تهران برسانم و اينك نُه ماه است كه آژير را منتشر مي كنم.

 اگر حزب تودة ايران و رفقاي آزادي خواه آذربايجان بتوانند تصميم كميته مركزي حزب تودة ايران را عملي كرده مرا بـه مجلـس  بفرستند، من در خود آنقدر صميميت و ايمان سراغ دارم كه بتوانم شهرت بلند آذربايجان را لكه دار نكنم...ما مجلس را هدف و مقصد اساسي نمي دانيم و براي رفقاي خود آن را يك مقامي تصور نمي كنيم. بدين واسطه ما فقط مبرزترين سربازان خـود را در سنگر جلوتر مي بينيم و براي رسيدن به آرمان اساسي خود كه ايجاد يك ايران آزاد دمكرات ملي است راه باز مي كنيم و براي از بين بردن و برانداختن بنيان ظلم و اسارت و بردگي توده ي ايران وسيله پيدا مي كنيم*

ﺳﺮﻫﻨﮓ ﺑﺎزﻧﺸﺴﺘﻪ اﺣﻤﺪ ﻛﺎوﻳﺎن ﭘﻮر، در ﻛﺘﺎب ﺗﺎرﻳﺦ اروﻣﻴﻪ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺗﺄﺛﺮآوري از ﻋﻤﻖ ﻓﻘﺮ وﻓﺎﻗﻪي ﻣﺮدم اروﻣﻴﻪ ﺑﻴـﺎن ﻣﻲ ﻛﻨﺪ و در ﻣﻮرد ﺟﻨﺒﺶ دﻣﻮﻛﺮاﺗﻴﻚ آذرﺑﺎﻳﺠﺎن ﺑﺎ آﻧﻜﻪ از ﻧﻮﺷﺘﻪي ﺷﺎه ﭘﺮﺳﺘﺎن ﻣﺪاح، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺤﻤﺪ دﻳﻬﻴﻢ و ﻧﺠﻒ ﻗﻠﻲ ﭘﺴﻴﺎن اﺳﺘﻔﺎده ﻛﺮده اﺳﺖ، اﻣﺎ آﻧﭽﻪ ﺧﻮد ﺑﻪ ﭼﺸﻢ دﻳﺪه اﺳﺖ داراي اﻫﻤﻴﺖ و ارزش ﺗﺎرﻳﺨﻲ اﺳـﺖ و آﻧﭽـﻪ از ﭼﻨـﺎن ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎﻧﻲ ﻧﻘﻞ ﻗﻮل ﻛﺮده اﺳﺖ، ارزش و اﻋﺘﺒﺎر ﺗﺎرﻳﺨﻲ ندارد.

ﺳﺮﻫﻨﮓ ﻛﺎوﻳﺎن ﻣﻲ ﭘﻮر ﻧﻮﻳﺴﺪ: 

   در این سال 1323حزب ﺗﻮدة اﻳران در اروﻣﻴﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﻣﺤﻤﺪاﻣﻴﻦ آزاد وﻃﻦ داﻳﺮ ﮔﺮدﻳﺪ...  و ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺧﻮد را آﻏـﺎز ﻧﻤﻮدﻧـﺪ. ﻣﻬمترین شعارشان اﻳﻦ ﺑﻮد. ﻛﺎر ﺑﺮاي ﻫﻤﻪ ـ ﻣﺴﻜﻦ ﺑﺮاي همه ـ ﺑﻬﺪاﺷﺖ برای همه، محمداﻣـﻴﻦ آزاد وﻃـﻦ در ﻣﺤـﺎل ﻧﺎزﻟﻮﭼـﺎي اروﻣﻴﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺟﻬﺎن ﮔﺸﻮد، تحصیلات اﺑﺘﺪاﻳﻲ را در ﺷﻬﺮ آﻏﺎز ﻧﻤﻮد.به غلت فق اﻗﺘﺼﺎدي ﺗﺮك ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻧﻤﻮد و ﺑـﻪ ﺻـﻔﻮف نا راضیان می پیوندد. آزاد وطن مخالفت خود را از سیاست های رضا شاه در بین اهالی افشا نموده و دهقانان را به مبارزه بر علیه بی عدالتی دعوت می نماید. از طرف اداره آگاهی ارویه احضارو در سال 1312 مدتی زندانی می شود و سپس برای همیشه به شهر زنجان تبعیت می گردد. شهربانی زنجان برای جلوگیری از فعالیت وی  او را بعنوان سرپرست کارگران رفتگر شهرداری به کار وا می دارد. آزاد وطن بر اثر مطالعات شخصی و در نتیجه تجربات مشقت بار زندگی، مبارز سرسخت و ضد رژیم پهلوی شده بود و برای متحد ساختن دهقانان بی وقفه تلاش می کرد... می گفت اگر ما کارگران و کشاورزان نیروی خود را جمع کنیم و با هم متحد شویم هر گونه مانعی را که انگل جامعه است از میان بر می داریم ـ هشت سال در شهر زنجان در تبعیت ماند و در این مدت در بین کارگران کسب احترام نمود و آنان را با افکار انقلابی هماهنگ ساخت.

مجددا در سال 1319به زندان افتاد... پس از سقوط رضا شاه(بخوان فرار مذلت بار)از زندان آزاد شد و حزب توده ایران را در زنجانپی ریزی نمود. در اواخرسال 1322متوجه ارومیه شدو تلاش اصلی وی نفوذ در داخل تیپ ارومیه بود و در این راه تا حدودی موفق گردید... پس از 21آذر 1324به عنوان نماینده ی مجلس مشغول کار شد. در سال 1325بر اثر هجوم ارتش و شکست قوای نظامی حکومت ملی، آزاد وطن با جمعی از سران فرقه دموکرات آذربایجان دستگیر گردید...  آزاد وطن در اسارت تسلیم نشد و در پاسخ دعوت به سازش و تسلیم می گفت درخت چنار خم می شود ولی نمی شکند. آزاد وطن را همراه رهبران انقلابی فرقه دموکرات در چوخور باغچه اعدام کردند، اما تسلیم نشد... 1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*- در سال 1373 انتشارات شيرازه كتاب با ارزشي به نام «آخرين سنگر آزادي» منتشر كرد. اين كتاب نتيجه ي بررسي و تحقيق آقاي رئيس نيا محقق تاريخ معاصر ايران است. كه زندگي سياسي پيشه وري به طور خلاصه و گذرا بررسي شده است. اما موضوع اصلي كتاب جمع آوري مجموعه مقالات پيشه وري در سالهاي 1300 الي 1301 است كه در روزنامه ي حقيقت ارگان عمومي كارگران منتشر شده است.

1ــ مطالب مورد بحث جنبش آذربایجان در منطقه ارومیه، نقل به تلخیص از ص 366 و ص 367 کتاب تاریخ ارومیه تالیف احمدکاویان پور، نشر آذرکهن، چاپ دوم 1378

ﺳﺮﻫﻨﮓ ﻛﺎوﻳﺎن ﻛﺮده ﭘﻮر ﺑﻪ درﺳﺘﻲ ﻋﻠﻞ اﻳﺠﺎد ﻧﻬﻀﺖ آذرﺑﺎﻳﺠﺎن را ﺑﺮرﺳﻲ  کرده اﺳﺖ و ﻓﻘﺮ و ﻓﺎﻗﻪ ﺷﺪﻳﺪي توده ﻣـﺮدم و ﺑﻬﺮه ﻛﺸﻲ واﺳﺘﺜﻤﺎر  و ﺳﻴﺴﺘﻢ ارﺑﺎب - رﻋﻴﺘﻲ و رﺷﻮه ﺧﻮاري و ﺗﻌﺪﻳﺎت ﻣـﺄﻣﻮرﻳﻦ ژاﻧـﺪارﻣﺮي و ﺧـﺎن ﻫـﺎ و ﻣـﺎﻟﻜﻴﻦ ﻋﻤﺪه را از ﻋﻠﻞ ﻋﻤﺪه ي ﺟﻨﺒﺶ ﺑﺮﺷﻤﺮده اﺳﺖ اﻣﺎ ﺑﺮاي ﻣﺤﻔﻮظ ﻣﺎﻧﺪن از ﮔﺰﻧﺪ و ﺗﻌﻘﻴﺐ ﻣﻘﺎﻣﺎت ارﺗﺶ ﺑﻪ ﻗﻮل ﻋﻠﻤﺎ «ﺗﻘﻴﻪ» ﺧﻴﻠﻲ ﻛﺮده         اﺳﺖ و ﻫﻤﻴﻦ ﺗﻘﻴﻪ و ﺗﺮس ﺳﺮﻫﻨﮓ ﻛﺎوﻳﺎن ﭘﻮر را ﺑﻪ ﺗﻨﺎﻗﺾ ﮔﻮﻳﻲ وادار ﻛﺮده اﺳﺖ و ارزش ﻛﺘﺎب را ﺗﺎ ﺣﺪ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﻲ ﭘﺎﻳﻴﻦ آورده اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﮔﻮﻧـﻪ ﺿـﺎﻳﻌﻪ و ﻓﺎﺟﻌـﻪ ﻫـﻢ ﻧﺘﻴﺠـﻪ ي ﺣﺎﻛﻤﻴـﺖ اﺳـﺘﺒﺪادي و ﺳﺎﻧﺴـﻮر رﻳﺸﻪ داري اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ اﻳﻦ ﻣﺮزوﺑﻮم رﻳﺸﻪ دوانده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



 

Go Back

Comment